تروخدا هم دردی نکنید
تروخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا....
نمیخوام دردام مرور شن.....
اینم نظرسنجی من...
میدونین ک اهل تعارف نیسم...رک باشین...
1. برداشتتون از عزرائیل (مدیر وب) با خوندن نوشته هاش؟
2. شخصیت برخوردی من چطوره؟ مغرور معمولی عصبی ریلکس
3. روزی چنبار میای وبلاگم؟
4. چقد دوس داری جنسیتمو بدونی؟
5. حدس میزنی این خسته دلشکسته دختره یا پسر؟
6. با کدوم پست وبلاگم بیشتر حال کردی؟
7. هیچی دیگه...سوالی بود 7 واسه شما...بپرس!!!!!
ی کا*ندوم کشیدن رو سر اون بیصابت مگه چقد خرج داش ک
گند زدی تو جامعه الاغ؟؟؟؟
خدایا بهشت مال اینا....
بذا تو جهنم تنها بمونم.................................
من امشب کلی با آهنگ
نیمکت از سپیده گریه کردم.....
کلی بغض کردم
کلی زار زدم
هرچی داداشمو و مادرم پرسیدن چته عر میزنی حرفی نداشتم بگم
ب نظر خودم آهنگ بهونه بود......دیدن کیلیپش برام گرون تموم شد
*لعنت ب خاطره ها چ شیرین... چ تلخ
نمیام ک آپ کنم وبلاگم پر شه
دلم ک پر میشه
وبلاگم آپ میشه
دلم ک تنها میشه کیبوردم رفیقمه
از دنیا ک خسته میشم لپ تاپم همدممه
دیدین بعضیا اسم وبلاگشون چ محشره
آغا اصن ی اسم اسطوره ای و ادبی میذارن در حد لالیگا
اون وخ ینی بری توش....
*اینا وبلاگشون مستقیم وصله به تخم چپ باآبزرگ مرحوم بنده.....
سگ اگه پارس نکنه مردم دهکده از سکوت خسته میشن
*قابل توجه بعضیا...
آدما با زخمای عمیقشون مرد میشن
وگرنه جنسیت اونی نیس که تو شناسنامت ثبته...
*بارها گفته بودم
اما انگار خیلیا نخونده بودن....
ماها عادت داریم که فقط از بدختیامون بنویسیم
که لایــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــ بخوره حرفامون
این چنتا مطلبو قبلنا تو کلوب رو کتیبم زده بودم
بدرقمه دوس دارمشون....
بخونین و شمام خوشتون بیاد...
*چرا باید قسم بخورم؟
نگفته پیداست...
من در تشخیص اندوه دیگران، به مقامات عجیبی رسیده ام!!!
*خیلی باید صخره باشی که جریانها از پهلویت بگذرند...
و تو نگاهشان کنی و بگویی:
تو آبی، برو!!!
وب من از اوناش نیس که بیای کپی کنی و
حالشو ببری
علاقه ای هم ندارم کسی بفهمه بغض تو نوشته هامو
این عزرائیل با عزرائیل یه سال پیش فرق داره
آروم شده
رام شده
دیگه انقد کم آورد که کم شد و تموم شد............
دراز ک میکشم تو اتاقم
آسمون شتلب میوفته تو دل پنجره اتاقم
دیشب عشقبازی ها کردند ماه و ابر.....
گاهی وختا لازمه هیچی ننویسم
همینطوری یه پست رو خالی بذارم....
بدی هم عادت میشه واسه آدم...
توی چشاش ک دقیق میشم عشق ب عروسک کهنشو میبینم
با همون حس کودکانه نگام میکنه
میشه از این گلا بخری؟
خدای من چ صداش تو دل میشینه.....
*ینی چی میشه عاقبت این بچه ها...!؟
غم اگر ترکم کند....تنهای تنها میشوم
نمیدونم چرا یهو اومد تو ذهنم ک بنویسم
خیلی وخته دیگه اون خوده واقعیم نیستم.....
همیشه چیزی واسه ترسیدن هس
اما حالا من شدم باعثه ترس دنیا....
*ب این میگن گردش روزگار...
وختی همه چی خوبه واسه یه شروع تازه
اونجاس ک
حتی جاذبه هم خلاف قانونش عمل میکنه!!!
* دس رو دلم ک گذاش خون بود...
* دس رو دلش ک گذاشتم پارتی آخره هفته بود....
امشب از اون شباس ک از زندگی خستم...
* بریدگیهای رو دلم با جنایتای فبلم اَره برابری میکنه...
* چ مکافاتی داریم از آدم بودنمون میکشیم....
حرفا ته دلم تلنبار شدن
کجایی سنگ صبور....!!؟؟؟
ساده بودم ک ساده شکستم
تموم قهوه های بعد از ظهره تایستونمو تلخه تلخ میخورم....
چه دنیایه نامردیه
هیچ وخ نساختو نساختم...
دلم میخاد بشینمو اندازه 21 سال از زندگیم
مست کنمو از زمینه خدا کنده بشم!!!!!
* دوباره بی مقدمه برگشتم..اما اینبار مث اسپارتاکوس بعد از اولین مبارزش!!!
سام علیک
ب دوستان بی وفاتر از گلم
بنده اوکی اوکیم
نبودیم همه کشیدن عقب
ای تف ب این رفاقتای مجازی ...
اول از همه چرا نرگس نمیاد دیگه
و اینکه یاغی عجیب دلمان تنگولیده برایتان خخخخخخخخخ
برا امتحانات ترمم دوآ کنید
مرد بودن تو خون آدمه
ن تو شناسنامش!!!
*گفتم ک خیلیا حساب کار بیاد دسشون
خیلی خستم
همه خابیدن
دلم گرفته..
ن میتونم گریه کنم...ن میشه داد بزنم
ن میتونم مشت بزنم
عین ی بچه 3 ساله کنج اتاق تاریکم میشینمو
فقط فکر میکنم
دیگه حس آهنگ گوش دادنم ندارم
چشام پر شده
از بغض
اشک
آه
خستگی
عکس
یادگاری
د مصبتو خدا
چقد بکشیم ک بکشه روزگار از ما؟
خسته ام رئیس
خیلی خستم....
قهر کردن بلد نیستم ولی خوب میتوانم نادیده بگیرم ...!
*(بغض شده بود..باس میگفتم این حرفو)
منو صدای هایده
منو اتاق تاریکم
منو انتظار انتظاراتی ک ب پایان نمیرسن
منو قلم و کاغذ
من و تنهایی
دوتا رفیق جدایی نا پذیر
تازگیا میخام باخودکار قرمز بنویسم
بچه ها شاید دیگه در وبلاگو تخته کنم....
اگه کات بدم ب نوشته های وبم
دیگه نمیام
و بعد از چن وخ حذفش میکنم....
همین....
خدای من تو مسجد پذیرایی میکنه
ولی ساکن می خونس...
*هرچی میگن بگن...مگه ن ک زبونو گذاشن واسه هرز پریدن
چن وخته چیزی ننوشتم
شاید داره نوشتن یادم میره
بنظرم داره عمر وبلاگم تموم میشه....
تازگیا
هیچ اتفاق تازه ای نمیوفته
همون زخمای قدیمی
با چنتا بسته نمک جدید
آهنگ وبلاگمو دوس دارم
بغضمو انقد نرم میکنه ک راحت میتونم قورتش بدم...
اوف دوباره نمیدونم دارم چی میگم