1/278

دلم عجیب گریه میخاد

از ته دل

چ میدونم....شاید ی فریاد از ته هنجره جر خورده از دس این همه بغض

شاید ی نگاه

مث اون نگاها ک ب آدم اطمینان میدن نترس من هستم

خسته نباشن اونا ک بودن و گفتن تا تهش هسن اما را نیومده جیم شدن

نمیدونم اصن چی مینویسم

قاطی کردم

هه!!!



+ تاريخ ساعت نويسنده عزراییل |