1/357

جایی ک کم میارم

دولا میشم

دستمو میذارم رو زانومو هی نفس نفس میزنم

حرفامو بریده بریده میگم

تشنه میشم

بدنم میلرزه

میشینم و اونایی ک بی تفاوت از کارم رد میشنو نگا میکنم

و

یادم میوفته ک چطوری

وختی نشسته بودن دستشونو گرفتمو

گفتم

هی رفیق تکیه کن ب من

باهم را میریم!!!!

 

*تف ب مرام خیلی از کسایی ک تو زندگیمن....



+ تاريخ ساعت نويسنده عزراییل |